خش خش جارو روی فرشهای نیم دار اتاق؛ خش خش جارو روی موزاییکهای آب خورده حیاط، خش خش جارو روی سنگ و سیمان سخت کوچه و خیابان، حالا را نبینید که جاروها افتاده اند گوشه انباریها و جاروبرقیها با سر و صدای فراوان همه زحمت رفت و روب را به عهده گرفته اند.
حالا که خانهها هم حیاطی ندارند تا جارو کردن بخواهند. روزگاری هر خانه چندین و چند «جارو سیخی» داشت. جاروهایی که همه شان در محلهای پرت افتاده بافته میشدند. جایی در دل محله طلاب به نام تلگرد.
تلگرد تا همین چند دهه پیش، روستا بود. آب و قناتی داشت و کشت و کاری. روستایی پهلو به پهلوی «گلشور» و «گلشهر» و «شادکن». تلگرد، قلعهای هم داشت با درو دیوارهای بلند و خانههای خشت و گلی. حالا درست در جای همان قلعه، بیمارستانی بنا شده است که در کار آموزش دانشجوها، فعال است. تلگرد باغ بزرگی هم داشته که حالا پارک شده است.
پیشه تلگردی ها، اما همچنان باقی است، با آنکه جاروها دیگر آن قدرها مشتری ندارند. حالا دیگر نه نوعروسی «جاروی عروس» سفارش میدهد و نه کسی برای خانه اش «جارو سیخی» میخرد. با این همه هنوز هم در کوچهها و میلانهای تلگرد، میشود مغازههای جاروبافی را دید که صبح تا شب، مشغول دسته کردن ساقههای سرخ رنگ جارو هستند. تلگرد، هنوز هم محله جاروباف هاست. محله «جارو مشهدی».
تا همین روز و روزگارهای نه چندان دور، دورتا دور همه زمینهای کشاورزی، بوتههای بلند جارو را میشد دید که حکم بادشکن را داشته اند. کشاورزها گاهی هم گوشهای از زمین را جارو میکاشته اند. جاروکاری، کشت متداولی بوده در گسترهای وسیع از شرق کشور. از مشهد تا سیستان و از آن طرف تا آشخانه و بجنورد، هر کشاورزی که بار جارو داشت، بارش را میفرستاد تلگرد.
تلگرد هنوز هم مقصد ساقههای سرخ جاروست با آن گردی که اگر بنشیند به تن آدم، پیر آدم را دستش میدهد. جارو مشهدیها هنوز هم همین جا در تلگرد بافته میشوند. حالا بگذار خیلی از مشهدیها هم ندانند تلگرد کجاست.